خالق نوستالژیهای محبوب همه کودکیهایمان | از پفک نمکی و تافی کرهای تا آدامس شیک و ویفر
تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۲۸۴۴۰
همشهری آنلاین-نصیبه سجادی : صحبت از پفک نمکی است، همان اسنک پفدار پنیری و شور که خالق اولیه آن یک مهاجر ترک بود در آمریکا. اسمش هم چیز دودلز بود و خیلی زود راهش را به کشورهای دیگر باز کرد از جمله در ایران خودمان در سالهای ۱۳۴۰ به نام پفک و توسط فردی به نام علی خسروشاهی، تاجر معروف آن سالهای تهران که همیشه یکی از رویاهایش تأسیس کارخانههای مدرن تولید مواد غذایی به سبک کشورهای پیشرفته اروپایی در کشور بوده و این کار را هم کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اوایل سال ۱۳۳۸، علی خسروشاهی کارخانه کوچکش را با عنوان شرکت سهامی خاص خوراک ایران در تهران تأسیس کرد. ابتدا با رضایت شرکت هنکل آلمان، انحصار بازار پودر رختشویی ایران(تاید) را از آن خود کرد. پس از آن نیز موافقت یک شرکت دیگر را از همین کشور جلب و تولید مواد غذایی با نام تجاری مینو و بعدها پارس مینو را آغاز میکند. کارخانه خسروشاهی کار با ۱۵ کارگر را با تولید آبنبات و تافی شروع میکند تا میرسد به پفک نمکی و محصولات بسیار دیگر در تهران و بسیاری از شهرهای ایران با کارگرانی بیشمار.
شور و پفدار مثل پفکاما بشنویم ماجرای خواندنی نامگذاری چیزدودلز یا همان پفک نمکی خودمان را از زبان حسن خسروشاهی برادر علی خسروشاهی که در بسیاری از فعالیتهای تجاری همراه برادر بود: «در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری میرفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود.
برادرم در کارخانه مینو قصد داشت برای نخستین بار محصول اسنک تولید کند. بارها با من در خصوص این محصول صحبت کرده بود و نظر او این بود که جای چنین محصولی در بازار خالی است. محصولی هم که قرار بود تولید شود، خیلی پف داشت و چون شور بود، تصمیم گرفتیم که اسم آن را پفک نمکی بگذاریم.»
کارآفرین خوشنام و همسایگی با جمارانعلی خسروشاهی فرزند حاج غفار از نخستین پذیرفتهشدگان دانشگاه تهران بود.
علی خسرو شاهیسالها تجارت کنار پدر همراه با گذراندن دورههای بازرگانی، بانکداری و آشنایی با زبانهای خارجی، سفر به کشورهای اروپایی و مطالعه خلاهای صنعت ایران از او تاجری خوشنام و کارآفرینی موفق ساخت که با ساخت کارخانه مینو تأثیر زیادی در پیشرفت صنعت ایران و کم کردن وابستگی اقتصادی ایران به کشورهای اروپایی و آمریکایی کرد.
تعداد کارخانههای خسروشاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی به عدد ۱۲ رسید که کارگران زیادی در آن مشغول بودند. خسروشاهی بعد از انقلاب هم در ایران ماند و حتی امام خمینی(ره) بعد از سکونت در جماران برای پیادهروی از باغ خسروشاهی که نزدیک منزل امام بوده به خواست خسروشاهی استفاده میکردند.
شرکتهای علی خسروشاهی به دلیل اینکه او هیچگونه رابطهای با پهلوی نداشت مشمول بند «دال» قانون حفاظت از صنایع شد(اینبند شامل کسانی میشد که هیچ مسئلهای نداشتند و دولت هم از آنان حمایت میکرد)، و از مصادره در امان ماندند، اما در زمان نخست وزیری بنی صدر و با تحریکات جریان روشنفکری چپ به رهبری حبیبالله پیمان اموال او مصادره و از ایران خارج شد.
کد خبر 833810 برچسبها کارآفرینی تهرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: کارآفرینی تهران علی خسروشاهی پفک نمکی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۲۸۴۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسف زاده به تازگی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می شود. این کتاب داستانی مستند از کودکی، نوجوانی و جوانی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
یوسف زاده درباره این کتاب می گوید: به عنوان کسی که حدود دو سال با کودکی حاج قاسم زندگی کردم و در مورد ایشان و خانواده محترمشان تحقیق کردم باید بگویم زندگی حاج قاسم از همان کودکی یک زیست ساده، صمیمی و بی آلایش است. قرار بود اسم کتاب رو خوش مهر بگذاریم و دلیل آن این بود که حاج قاسم از کودکی مهرش به دلش همه مینشست.
یوسف زاده در مورد سبک زندگی حاج قاسم ادامه داد: ما در مورد حاج قاسم با یک کودک روستایی کم برخوردار مواجه هستیم که در آنجا رشد و زندگی میکند و مستقل به شهر میآید و هر لحظه ممکن بوده در آنجا دچار آسیبهایی شود کما اینکه حتی یکبار با گروهی آشنا می شود که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده اما حاج قاسم از همه این موانع و دامهای دوران طاغوت و پر التهاب انقلاب اسلامی عبور میکند.
این نویسنده دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در در مورد اهمیت دوران کودکی حاج قاسم گفت: البته که یکی از مهمترین برهههای زندگی حاج قاسم دوران کودکی وی و تربیت یافتن در یک خانواده ساده با پدر و مادری روستایی که انسانهای پاک، دانا و با بصیرت دینی بالایی بودند.
وی افزود: خود حاج قاسم هم افتخار میکند که پدرش حتی در حد یک دانه گندم نان حرام به خانه نیاورد. وقتی با اهالی روستا حرف میزدم حرفشان این بود که با داشتن پدر و مادری مثل مشت حسن و مشت فاطمه طبیعی است که پسرشان حاج قاسم شود. یوف زاده در پایان تأکید کرد: کودکی حاج قاسم میتواند برای نسل جدید هم الگو باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
رادیوی فیلیپس هلندی بزرگ و سنگین بود. شصت سانت طول، چهل سانت عرض و بیست سانت قطر داشت. آن قدر سنگین بود که باید روی دوش حمل می شد. به لطف دوازده باطری «ریواک» بزرگ که پشتش می خورد، صدایش شفاف و قوی بود.
بعد از تعطیلی تابستان، وقتی تشکری برای سال دوم به قنات ملک آمد، رادیو شد نقل محافل روستا. شب ها، اکبر و حسین و صفدر و مش حسن و خیلی از هالی روستا در اتاق تشکری محفل می کردند. تشکری به آن ها علاقه مند شده بود و از هم نشینی شان لذت می برد. مردان روستایی رادیو گوش می دادند و خاطرات شیرین خود را برای هم تعریف می کردند و بلند بلند می خندیدند. تشکری برایشان چایی درست می کرد و بی آنکه دلیل خنده شان را بداند، تا آخر شب، که «داستان شب» را گوش می دادند، پای صحبتشان می نشست. مردها تا بروند به خانه هایشان، هر کدام دوازده سیزده استکان چای سر کشیده بودند.
آقای مدیر در خانه هر کدام از اهالی که برای شام دعوت می شد، رادیو را هم با خود می برد. با بلند شدن صدای رادیو، همسایه ها هم می آمدند و در سیاه چادر یا اتاق می نشستند و دوباره سر صحبت های بی پایان باز می شد. یک روز آقای مدیر بی رادیو به مهمانی رفت. در روستای آن طرف رودخانه عروسی دعوت بود. الاغی آوردند و آقا معلم را، که کت و شلوار شیکی پوشیده بود، با عزت و احترام سوار کردند و بردند به طرف محل عروسی. جمعیت زیادی آمده بودند. براهی هر طایفه ای جاهای خاصی مشخص شده بود که بنشینند و چای و ناهار بخورند. وقتی الاغ آقای تشکری به محدوده خانه داماد رسید، سازی و دهلی ها در حالی که می زدند و می نواختند، به استقبال آمدند.
***
قیافه قاسم در آن سن و سال دوست داشتنی بود. هنوز پشت لبش سبز نشده بود. می خواست به جایی برسد. می خواست کار ناتمام برادرش حسین را تمام کند. می خواست نه تنها وام پدرش را بپردازد، بلکه برای خودش هم زندگی خوبی بسازد. کار می کرد، سفت و سخت. حتی کارهایی که وظیفه اش نبود. وقتی ماشین حمل خواربار آن طرف خیابان هتل بوق می زد، تا یوسفی باخبر بشود، سومین حلب هفده کیلویی روغن را هم از پله ها بالا آورده و در انبار گذاشته بود. آقای هروی، همان جوان خوش تیپ خشکشویی اکسپرس، از فرزی قاسم کیف می کرد. یک روز وقتی داشت لباس های مشتری ها را اتو می کرد، دید قاسم نوجوان قالب های بزرگ یخ را با همان هیکل کوچکش از راه پله بالا می برد. دلش به حال او سوخت و با هم دوست شدند. عشایرزاده با نمک، در روزهای شلوغ هتل، به ویژه در ماه رمضان، برای اینکه بتواند با همان زبان روزه کارش را تند و سریع انجا بدهد، کفش هایش را در می آورد و در این لحظات دیگر انگار روی زمین راه نمی رفت، بلکه می لغزید!
این کتاب با ۲۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب عرضه می شود.
کد خبر 6099526 فاطمه میرزا جعفری